محل تبلیغات شما

عشق ابدی



مثه چشمامی مثل نفس کشیدن شدی برام هوامی برو به هر کی پرسید ازت چرا باهامی بگو خدامی تن تو داغه تو توی هر یه پلکی که میزنی اتفاقه تو که تو خونمه کل این جهان به چشمم همین اتاقه مثه قلبم مثه ر ویام مثه جونم مثه چشمام میدونم باورش سخته همینجوری تو رو میخوام همینجوری تو رو میخوام تو همه لحظه هام من از وقتی تو رو دیدم زمان یک ثانیم نگذشت مگه میشه تو رو دیدو به قبل دیدنت برگشت مگه میشه تو رو دیدو از این رویا گذشت تو یه پناهی تو مثل فرصت آخری تو ته راهی واسه ی من
عطیه مهربونم، عطیه نازنینم، بهترینم. عطیه عشقم، امیدم، جونم. عطیه با توام ، با تو، دنیای من. میخوام لحظه هام رو با تو بگذرونم. تمام لحظه های که حالا دارم و نمی دونم چند سال، چند ماه، چند هفته، یا چندروز دیگه میتونم و فرصت دارم با تو باشم یا نه؟! ارزش این لحظه ها رو با هیچ چیز دیگه نمیتونم برابر بدونم. میخوام تو تمام لحظه هایی که میتونیم داشته باشیم،با تو باشم. کنارت، همراهت، هم قدم و هم نفس با نفس کشیدنت.
آرام باش ،ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را داشتی جایی که برایت سرچشمه آرامش است آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت بگذار لبهایت را بر روی لبانم حرفی نمی زنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از
به تو عادت دارم مثل پروانه به آتش، مثل عابد به عبادت و تو هر لحظه که از من دوری، من به ویرانگری فاصله می اندیشم در کتاب احساس واژه فاصله یک فاجعه معنا شده است تو توانایی آنرا داری که به این فاجعه پایان بخشی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

BookWay هری پاتر و فن فیکشن(رمان)